معلم برای سفیدبودن صفحه ی نقاشی ام تنبیهم کردامامن

خدایی روکشیده بودم که همه میگفتنددیدنی نیست!

 

باتوازعشق میگفتم ازپشیمانی واینکه آیافرصتی هست یانه؟

درجواب صدایی بی وقفه میگفت:دستگاه مشترک موردنظر

خاموش میباشد.

حکایت من حکایت کسی است که عاشق دریابوداماقایق

نداشت دلباخته ی سفربود اما همسفرنداشت حکایت کسی

است که زجرکشیداماضجه نزدزخم داشت اماناله نکرد نفس

میکشیداماهمنفس نداشت خندیداماغمش راکسی نفهمید.